زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

زینب جون

سالگرد ازدواج مامان وبابا

93/9/11شد 8سال که من وبابا جون ازدواج کردیم خیلی خوشحالم که هنوز مثل روزای اول عاشق همیم حالا هم وجود پاک تو این عشق وخوشبختی را چندین برابر کرده    عشق را با تو تجربه کردم .امید به زندگی را در تو آموختم.محبت را در قلب تو  یافتم . با هر تپش قلبم می گویم دوستت دارم وچشمای همیشه عاشقم  در انتظار توست. سالگرد ازدواجمان مبارک این گلا رو هم واسه بابا جون گذاشتم راستی آقا جون هم امروز می خواد بره کربلا . دیشب هم رفتیم نمایشگاه شما شعر نمازوخوندی واسمتو گفتی ویه فرش کوچیک جایزه گرفتی مبارکت باشه بعدا عکسشو میذارم دوست دارم عزیزم. بووووووووووووووس ...
11 آذر 1393

دختر نازنازی من

سلام دختر گلم الان که دارم برات می نویسم شما یکم سرما خوردی وحوصله نداری خیلی بهونه می گیری .دیشب هم مامان تا صبح خواب وبیدار بود چون خیلی تب داشتی وخوابت نمیبرد امیدوارم زودتر خوب بشی عزیزم  یدونه شعر قشنگ هم یاد گرفتی.راستی یه خبر خوب زنعمو پردیس هم میخوادیه نی نی کوچولو برامون بیاره صحیح وسالم باشه ان شاالله نماز ستون دینه معراج معمنینه  خدا جونم میدونم اگه نماز نخونم ازتو جدا میمونم ...
5 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب جون می باشد